مادر عروس جوان گفت هنوز آن شب که داماد سابقم با مادرش برای خواستگاری دختر 18 ساله دسته گلم آمدند را فراموش نکرده ام . داماد از بستگان دور شوهرم بود. او و مادرش دو ماه مدام به خانه ما رفت و آمد داشتند تا در نهایت دخترم به خواستگاریشان جواب مثبت داد. و ای کاش هیچوقت با این وصلت موافقت نمیکردم و او بله نمیگفت
آنها ابتدا زندگی خوبی را شروع کردند، اما این خوشی دیری نپایید و در همان ماههای اول متوجه اختلاف آنها شدم. دخترم تازه عروس بود و هشت ماه از عروسیاش نگذشته بود که شوهرش آن بلا را سرش آورد
اما آغاز ماجرا از ظهری بود که …. ماموران پلیس حدود ساعت 2 بعد از ظهر تابستان با تلفنی به محل حادثه رفتند که با با جسد زن ۱۸ سالهای به نام فرشته در طبقه چهارم ساختمانی مسکونی روبهرو شدند که با ضربات چاقو به بدنش به قتل رسیده بود
مادر شوهر عروس جوان که موضوع را به مأموران خبر داده بود، گفت: این ساختمان چهار طبقه متعلق به ما است. من و شوهرم در طبقه اول زندگی میکنیم و طبقه دوم و سوم را اجاره دادهایم و طبقه چهارم پسرم همراه همسرش زندگی میکند. دقایقی قبل برای دیدن عروسم به طبقه چهارم رفتم که دیدم همه وسایل خانه بههم ریخته است و در اتاق خواب هم با جسد خونین عروسم روبهرو شدم. وی در ادامه گفت: پسرم کابینتساز است و هر روز صبح به محل کارش میرود و شب به خانه برمیگردد، اما وقتی من با این صحنه روبهرو شدم به پسرم تلفن زدم و خواستم به خانهاش بیاید. بررسی مأموران در محل حادثه نشان داد، طلاهای مقتول پس از حادثه به سرقت رفته است. از سوی دیگر مأموران در تحقیقات میدانی دریافتند مقتول و همسرش از مدتی قبل با هم اختلاف دارند . همچنین مشخص شد شب قبل همسایهها صدای درگیری او و شوهرش را شنیدهاند.
بنابراین مأموران به شوهر مقتول مشکوک شدند و او را در صحنه قتل بازداشت کردند. متهم ابتدا منکر قتل شد، اما وقتی با دلایل و مدارک روبهرو شد به قتل عروس ۱۸ ساله اعتراف کرد. وی گفت: من و همسرم در ابتدا زندگی خوب و شیرینی داشتیم و همه چیز خوب بود تا اینکه او از من خواست تا بذارم برود بیرون و کار کند . چند وقتی بود که سر این ماجرا با هم اختلاف داشتیم و جرو بحث میکردیم ، اما من مخالف کار او بودم و گفتم تو تازه عروس هستی و من کارم کفاف دخل و خرج مان را میدهد و دوست داشتم فقط برای من خانهداری کند و کمتر از خانه بیرون برود. همین موضوع باعث اختلاف ما شد.
شب حادثه ما مهمان پدر و مادرش بودیم. وقتی به خانه برگشتیم تا ساعت چهار صبح با هم مشاجره لفظی داشتیم. وقتی درگیری ما بالا گرفت همسرم با صدای بلند گریه کرد که عصبانی شدم و با کارد آشپزخانه چند ضربه به قفسه سینهاش زدم. پس از حادثه طلاها و جواهرات او را برداشتم تا با صحنه سازی بتوانم ماجرا را دزدی از خانه و قتل همسرم توسط دزدان جلوه دهم و پلیس را فریب دهم که دستم رو شد
اما مادر عروس جوان18 ساله که به پهنای صورت اشک میریخت برایمان اینگونه ماجرا را شرح داد که :
مادر داماد و و پسرش مدعی بودند که فرد ناشناسی به خاطر سرقت دست به قتل زده است، اما من از همان ابتدا برایم روشن بود که دامادم دخترم را به قتل رسانده است. خیلی زود دست دامادم رو شد و به قتل دخترم اعتراف کرد. پس از این برای او درخواست قصاص دادم و خانوادهاش هم انتظار دیگری از من نداشتند چون پسرشان گل زندگیام را که ۱۸ سال او را با خون دل پرورش داده بودم پر پر کرده بود، اما از همان روزهای اولی که دامادم به قصاص محکوم شده بود، دخترم به خوابم میآمد و همیشه ناراحت بود تا اینکه در دو ماه گذشته دخترم با لباس سفیدی که به تن داشت به خوابم آمد و از من خواست شوهرش را ببخشم. خیلی برایم سخت بود که قاتل دخترم را ببخشم و تصمیم گرفتم، او را قصاص کنم. قرار بود امروز حکم قصاصش را در زندان اجرا کنم، اما چند شب قبل دوباره دخترم برای دومین بار به خوابم آمد و خواست قاتل را ببخشم. به همین دلیل امروز من و شوهرم به شعبه اجرای احکام آمدیم و دامادمان را فقط برای رضای خدا بخشیدیم. پدر مقتول هم گفت: ما قصد اجرای حکم را داشتیم، اما وقتی همسرم موضوع خوابش را برای من تعریف کرد، تصمیم گرفتیم برای اینکه دخترم روحش شاد شود دامادمان را ببخشیم و الان امیدوارم قاتل بتواند پس از آزادی گذشته خود را جبران کند. در جلسه صلح و سازش، پدر و مادر قاتل هم حضور داشتند. مادر قاتل از این اقدام خدا پسندانه اولیای دم تشکر و قدردانی کرد